RSS

Flashy Mirrors - ( Chapter 2 - Cold Night )


به نام آفرینده ی قلم . سلام به همه ی دوستان عزیز و خوانندگان محترم . بازم ممنون که وقتتون رو برای خوندن این وبلاگ میذارین . یه توضیح کوتاه می خواستم درباره ی داستان ها بدم و برم سراغ فصل 2 داستان آینه های درخشان . باید اینو بگم که داستان قهرمان و محور اصلی خاصی نداره . ممکنه دو فصل داستان اصلا نکته ی مشترکی نداشته باشند ( هرچند سعی کردم ربطی بهم بدم ) . اما کلا این داستان مربوط به فرد خاصی نیست بلکه محورش دور یک هدف می چرخه تا یک شخصیت . بنابراین انتظار دادم هر خواننده ای برداشت خاصی از این داستان ها داشته باشه . همان طور که داشتند دوستان . از فصل 1 واقعا نقد و نظراتی شنیدم که کاملا برام جالب بود . ضمنا هر جمله و کلمه می تونه شما رو به یک سمت راهنمایی کنه . خوشحال میشم که علاوه بر نظرات برداشت هارو هم بدونم . دیگه منتظرتون نمی ذارم بریم سراغ فصل 2

Flashy Mirrors - ( Chapter 2 - Cold Night )

پارک سر خیابان مثل همه شب ها خلوت بود . فریاد باد از میان شاخ و برق درختان باعث ترس دختر 18 ساله می شد . زانوهاشو به هم چسبونده بود و دستاشو گره کرده بود . احساس سرمای شدید می کرد . ذهنش مشغول فکر کردن به حرفای پدرش بود . حق نداشت با دوستاش حرف بزنه ، حق نداشت تو اتاقش تلفن داشته باشه و از امشب دیگه حق نداشت به خونه برگرده . آرام از روی صندلی پارک بلند شد و قدم زد . بدنش از سرما می لرزید . زیر لب حرف های را زمزمه می کرد : " آخه من اونقدر گناه کارم که لایق این همه مجازات باشم ؟ " دستش رو تو جیب مانتوش کرد ، این بار گوشیش رو پیدا نکرد
- میرم خونه ی بهار اینا . آره الان بیدارند
شروع به راه رفتن کرد. حرفهای پدرش تو ذهنش پیچیده بود . " حق نداری با دوستات حرف بزنی " . چشماش خیس اشک شده بودند . دوشت داشت گریه کنه ، داد بزنه . مدام به سرنوشت بدش لعنت می فرستاد . صدای باد هر لحظه شدیدتر می شد . ایستاد و دویاره به سمت صندلی رفت . با دستش شاخ و برگ های روی صندلی رو کنار میزد که دستش به چیز سختی خورد . با احتیاط دستشو برد و اونو از لای برگ ها بیرون کشید . کتاب مشکی رنگ . گونه ها شو رو با آستینش پاک کرد و با کنجکاوی کتاب رو ورق زد . شروع به خوندن مقدمه کتاب کرد
" به نام آنکه قدرت یکتا را نپذیرفت ، به نام آنکه در برابرش مقاومت کرد ، به نام آنکه به محدودیت ها اعتراض کرد و در برابر فرمانش ایستاد . ما نیز می ایستیم به پایش و هستیم و مقاومت می کنیم تا هیچ قدرتی بر ما حکومت نکند"
حرفای پدرش و کتاب کاملا ذهنش را مشغول خودش کرده بود . محدودیت ها ، قدرت برتر ، مقاومت . از فکرهایی که به سرش می زد ترسیده بود . اما مصمم بود " مقاومت می کنیم با قدرت زورگو به همراهی قدرت برتر " از دست پدرش و نصیحت و دستوراتش خسته شده بود . اشکهای چشماشو پاک کرد و صاف و محکم ایستاد . مصمم بود . نگاهی به سمت خونه شون کرد و شروع کرد به راه رفتن . تصمیم خودشو گرفته بود یا پدرشو راضی می کرد یا محدودیت هارو از بین می برد . چشماهاش از خشم پر بودند . انگار کینه ای چندین ساله در دل شد . به جلوی در خونشون و پنجره ی اتاقش رسید . . نگاهی به اطرافش کرد . کسی نبود . خم شد و سنگی از زمین برداشت . خشمگین سنگ رو تو دستش می فشرد . سرما رو حس میکرد . سرمایی که از درونش بود . دانه های برف آرام روی دست ها و شانه هاش نشت . سرما رو حس می کرد . دستهاش یخ زده بودند . انگار دستاش خیلی سردتر از هوای اطرافش بودند . سنگ از دستش رها شد . اشک از گونه هاش جاری شدند . بی اختیار نشت و هق هق کنان گریه کرد . خودشو به سختی تا جلوی در خونشون کشید . دستشو بلند کرد که به در بزنه که در باز شد
- می دونستم برمیگردی . عزیزم منو ببخش
پدرش کتش را دور او پیچاند و او را در آغوش گرفت
کتاب آرام زیر دانه های برف گم می شد

31 comments:

ghazal said...

man be onvane avalin kasi ke in dastano khondam vaghean khosham omad ba moghadameye ghavio mohkami shoro shodvadastanam ravande khobi dasht va omidvaram ke harkasi etone azin dastan behtarin natijegirio bokone

مهسا نقطه سر خط... said...

ghazal bishin binim baaaaaaa aval khodamam...shukhi kardamaaaaaa ghazal jooon ....dadashhhhhh chegad khoshhal shodam behem sarzadi ...mage mishe tafalodet yadam bere...to ke male mano faramush kardi ...

مهسا نقطه سر خط... said...

ببين حواسم پرت شد لاتین نوشتم....واما داستان مثل همیشه شاهکار هنری بود چند تا سوال...
1-منظور از قدرت برتر اینترنت بود ؟
2-بخش کتاب و نوشته از طرف شیطان خیلی جذاب بود ولی برام جای سئوال موند که محدودیت ها رو برداشت یا نه؟
همین ...
خیلی قشنگ بود داداش ادامه بده بعدا که نویسنده مشهور شدی برام یک کتا ب امضا شدت رو بفرستس هااا یادت نره...
بازم بیا نقطه سر خط...

مهسا نقطه سر خط... said...

ببين حواسم پرت شد لاتین نوشتم....واما داستان مثل همیشه شاهکار هنری بود چند تا سوال...
1-منظور از قدرت برتر اینترنت بود ؟
2-بخش کتاب و نوشته از طرف شیطان خیلی جذاب بود ولی برام جای سئوال موند که محدودیت ها رو برداشت یا نه؟
همین ...
خیلی قشنگ بود داداش ادامه بده بعدا که نویسنده مشهور شدی برام یک کتا ب امضا شدت رو بفرستس هااا یادت نره...
بازم بیا نقطه سر خط...

مهسا نقطه سر خط said...

اااااا داداش بیداری ؟اینجایی؟جالبه منم شوک شدم...
اهان چشم برداشتمم میگم توضیحاتت روشن ترم کرد من برداشتم اینکه دختره خودش یکم محدودیت برای خودش ایجاد میکرده چون با توجه به اخر داستان میبینیم پدره اونقدر ها هم تنگ نظر و افق کوتاه نبوده چون با تصورات دختر ممکن بود اون پدری که تو ذهنش ساخته اونو دوباره به خانواده نپذیره...
همین دیگه کافیه داداش؟اهان یکیم در هر شرایطی اعتماد به خانواده همیشه درست ترین راهه ...

مهسا نقطه سر خط said...

ممنون که به سئوالاتم جواب دادی داداش ...

مهسا نقطه سر خط said...

ایول جدا؟بابا جنتلمن من بیام بگیرم؟خب بفرست بیاد خودت...

صبا said...

با سلام من صبا هستم. از وبلاگ مهسا باشما آشنا شدم. بايد اعتراف كنم كه داستانتو واقعا عاليه بهتره ادامه بدين آيندتون خيلي روشنه.من مايلم با شما تبادل لينك كنم. شما منو با اسم شمعدوني لينك كنيد بعد به من خبر بدين بگيد شما با چه اسمي لينك كنم. البته اگر مايليد.
من اسم وبلاگمو مي نويسم آخه وب شما با همه ي وباي ديگه فرق داره منم واقعا بلد نيسنم
shamdooni73.blogfa.com

صبا said...

سلام ممنون كه به وبلاگم سر زدي بعله من عادت دارم وقتي وارد يه وبلاگ ميشم از اول تا آخرشو نگاه مي كنم وقتي اسم شمعدني رو ديدم يه دفعه وايسادم.ديدم داستان قشنگيه اول اونو خوندم.نه واقعا استعداد داري
در آيندت يه چراغ روشن مي بينم البته اگر برق قطع نشه. نه...نه شوخي كردم. منتظر نظرات بعديت در وبلاگم هستم. فعلا خداحافظ

Negin Stringini said...

Salaaam Farhad!! :) chaptere 2 ro khundam alii bud. Be Nazaram kheiliii sahneha ro ghashang tosif karde budi tori ke man vaghean ehsas kardam jaye hamun dokhtariam ke too dastan bude.Oun ghesmatayi ke toosh hese sarma bud makhsusan adam vaghean hese tanhayio inke ehsas mikone too bon bast gir karde ro hes mikone.chaptere 2 kheilii darkesh rahattar bud be nazaram vazehtar bud. Mersii ke behem gofti chaptere 2 ro gozashti va vaghean lezat mibaram az dastanhat.

God BleSsss

All the Best :)

مهسا نقطه سر خط... said...

سلام داداش بابا داستانت ترکونده ها حسابی ...دختر دایی مارو هم که لینک کردی مرسی میخواستم بیام بگم که خودتون زودتر اقدام کردین...من حسودیم میشه هااا داستان شمعدونی داری من که این همه سال !دوستتم یک داستان نقطه سر خط نداری باشه یادم میمونه...شوخی کردم ولی خداییش یک داستانم بنویس قشنگ نقش اولش خودم باشم ...

مهسا نقطه سر خط... said...

سلام داداش یه زحمتی داشتم برات البته شرمنده خصوصی اینجارو بلد نیستم مجبور شدم اینجا بنویسم...رفتم البوم جدید موراتو دانلود کردم به صورت rar اومده یعنی هر 5تا اهنگ تو یک جاست چطور میتونم جدا کنم اهنگارو؟

مهسا نقطه سر خط said...

vay farsi neveshtam hamechi gati shod albom be sorate *rar* umade har 5 tash ye jast mikhastam ahangaro joda konam mituni omakam koni?

صبا said...

سلام من واقعا خوشحالم كه خوشت اومد البته به پاي داستاناي زيباي شما كه نميرسه. ممنون كه به وبم سر زدي

مهسا نقطه سر خط said...

سلااااامی دوباره بر داداشی گلم که من خیلی اذیتش میکنم...دستت درد نکنه الان میرم دانلود میکنم برنامه رو خیلی....حسابی انداختمت تو زحمت ...من تا داداش فرهادو ارم غم ندارم فدات...
راستی سوپریزم قابله تو رو نداشت ذاتا با تاخیر بود شرمنده..بیشتر از این کاری از دستم بر نمی یومد..ایشالله یه روز همهی این خوبی ها وکمک هاتو جبران میکنم

صبا said...

ووووووووووووووووووووووواي من شرمندم. به جون صبا تقصير من نبود مهسي دير خبر كرد خلاصه تولدت مبارك داداشم البته با 5 روز تاخير. وووووووواي از شرمندگي آب شدم.

مهسا نقطه سر خط said...

داداش دیگه خجالتم نده چیکار کردم که هنوز نتونستم حتی یک هزارم خوبی هاتو جبران کنم....

مهسا نقطه سر خط said...

داداش بیشتر از این خجالتم نده چیکار کردم که..حتی هنوز نتونستم یک هزارم خوبی هاتو جبران کنم...

Paniz said...

vaaaaaaaaaaaaaay Ali bood kojaie to??khabari azat nist

LHAM said...

salley
che webe gashangi dari
inaro khoet minevisi 19?

Rahim Hadji amrii said...

YES!!! u r very rock man under the table and me is your window!!!
i lofulu

sora bekar vaghtinda gallam duzali oxiyaram :)

LHAM said...

link shodi
dastanejalebi bod
baba nevisaneh

مهسا نقطه سر خط said...

سلاااااااام داداش فرهاد جونم چطولی؟یه سوال گواهی نامه رانندگی داری ؟یه سر بیا وبلاگم داداش

رحیم حاجی امیری said...

بابا فرهاد این چه داستانی بود؟ اشک ادم رو در آوردی یه چیز شاد بنویس که آدم حال کنه و توش خجه خوشحال باشه نه ناراحت
من از خجه های گریون خوشم نمیاد باااااااااا

LHAM said...

چرا اشک؟
قشنک بود فقط
<>
غلط املایی داره
19 گرفتی 19 :D

مهسا نقطه سز خط... said...

هااااااا؟نفس کش به داداش فرهاد من استاد قلم 19 میدی؟دیگه تکرار نشه ها نمره داداش فرهاد من 20هست...
.....
مرسی ایشالله که همون دفعه اول بگیرم گواهی رو چون منم قصد قهر دارم اگه ندن...من که هنوز کلاس های عملیم شروع نشده...ایشالله دوتایی گواهی میگیریم میوفتیم جونه خیابونای تبریز

lham said...

hoooom
19

lham said...

havakh mikhai up koni? yoroldom boni okhomakhdan

صبا said...

ســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــلام.عزیز من آپم.منتظر نظرات قشنگتم.راستتي ببخشيد اگه بهت كامت ندادم.چي كار كنم تنيلم ديگه

مهسا نقطه سر خط said...

داداااااااااشم کجایی؟دلم برات تنگیده در حد تراختور ...یه سر بیا نقطه سر خط...

ay san said...

khub bud

Copyright 2009 A Student's Notes. All rights reserved.
Free WPThemes presented by Leather luggage, Las Vegas Travel coded by EZwpthemes.
Bloggerized by Miss Dothy