امروز یاد دوران بچگی افتادم . یادمه سر اینکه توپ که هممون پول گذاشته بودیم خریده بودم دعوامون می شد .که شبا پیش کی بمونه که فردا دوباره باهاش بازی کنیم . یادمه قرار گذاشتیم نوبتی نگه داریم و اگه چیزیش شد نوشو بخریم . جالب بود همون هم می خواستیم اولین نفر لیست باشیم . با اینکه تو میدون فوتبال رقیب سرسخت بودیم و شاید هم خشن اما بیرون واسه هم ساندیس نوشابه می گرفتیم . دور هم بودن چه صفایی داشت
الان بزرگ شدیم . گرگ نبودیم شدیم . حسود نبودیم شدیم . بی وفا نبودیم شدیم . یادمون رفته اینایی که الان روبروشون ایستادیم داداش های بچگی خودموند . باورم نمی شه که وقتی الان دعوای دوتا کوچولو رو سر توپی می بینم برام مسخره میاد اما تنش های خودمون واسم عادی . دلم میگیره از این همه نفاق از این همه دوری . ما ها در حالی که پیش همیم ولی از هم خیلی دور شدیم .همیشه دنبال یه چیز مشترک بین هم دیگه می گردیم و پیداش نمی کنیم و این چرای بزرگ منه
این پستم شد حکایت درد بود و گفته های تلخ . امیدوارم دیگه از این پست ها نذارم
یه معذرت خواهی بدهکارم به همه ی اونایی که »ناخواسته« دلشون و شکستم . گرچه الان دیگه خیلی دیره
4 comments:
AzizaN vase CM gozshtan Kafie Tukadr payin ( Comment As ) Gozineye Name/url O entkhab Konid Va esmetun va weblogetuno benevisid
TavaJoh konis esme weblog doros bashe mesle
www.DOMAIN.com
Vaghean ina Fekrayi Hastan Ke Khaili Vaghta 2 Zehne Khaili Az Ma Migzare. Va To Khaili Ghashang Bayanesh Kardi. ;)
fekrhaye darone saret jaleb hastano jomleha ba pejvakhaye narmo makhmali dar in dastan ada shodan...great:X
khob bud:)
Post a Comment